سيره مهدوي و دولت منتظِر(1)
سيره مهدوي و دولت منتظِر(1)
چکيده
1.آيا بيان قرآن و روايات درباره وقوع چنين سيره اي در آينده، تنها نشان دهنده غايت نهايي سير تاريخ بشري وبراي اميدوار کردن او به ظهور تمدن اصيل و گسترده اسلامي است، يا افزون بر اين، براي ما که بدان افق نرسيده ايم نيز پيامي عملي دارد؟
2.آيا برنامه هاي عملي آن حضرت، که در روايات ما پيش گويي شده است، مربوط به تدابيرحکومتي آن زمان است، يا بيان گر اجراي احکام ثابت اسلام ؟
3.در برخي روايات، وظيفه منتظران، عزلت و خانه نشيني و پرهيز از ورود به جريان هاي سياسي و اجتماعي بيان شده است . در رواياتي ديگر، آن حضرت از آوردن ديني جديد سخن گفته است. آيا همه اين نصوص، بيان گر جايز ندانستن اقتدا به سيره مهدوي نيست؟
4ـ آيا مي توان به رواياتي که سيره آن حضرت در آينده را بيان مي کند، اعتماد کرد؟چه بسا اين روايات، سيره قطعي حضرت را نشان ندهد و براساس رفتار مردم در زمان ظهور، بدا حاصل شود و در نتيجه، اقتدا به سيره پيش گويي شده آن حضرت ممکن نباشد.
5. سيره معصوم، در صورتي قابل تأسي است که بيان گر ويژگي هايي براي شخص معصوم نباشد ؛ چه بسا روايات عصر ظهور مبين خصائص المهدي در سيره حکومتي اش باشد. در اين صورت، نمي توان از رفتار آن حضرت الگو گرفت؛ بنابراين، بايد نخست اين ويژگي ها را شناسايي کرد و در غير آن، از تأسي به سيره حضرت سخن گفت .
پاسخ اصولي به اين پرسش ها، اشکال هاي مبنايي در اقتدا به سيره مهدوي را بر طرف مي کند. با مراجعه به نصوص موجود، اين شاخصه ها در سيره آن حضرت ديده مي شود :احياي کتاب و سنّت، مبارزه با بدعت ها، عدالت گستري، تأمين رفاه، نشر علوم وآگاهي بخشي، به کارگيري صالحان، عزت بخشي به مؤمنان، مبارزه ريشه اي با فاسدان، جهاني سازي تمدن اسلامي و تحقق امت واحد اسلامي.
واژگان کليدي
، سيره معصومان، سيره مهدوي، دولت منتظر، زمينه هاي ظهور .
مقدمه
در اين مقال مي کوشيم هم اين اشکال مبنايي را برطرف سازيم و هم خواسته هاي چنين فرهنگي را در زمينه فقه حکومتي و به لحاظ فلسفه سياسي اسلام آشکار سازيم . از اين نظر، ناچاريم نخست از دلالت و دليليلت سيره ي امام منتظر به طور عام و سپس از سيره ي حکومتي آن امام به طور خاص بحث کنيم.
بحث اول عنوان کبروي و بحث دوم عنوان صغروي دارد .
در بحث اول، قواعد اصولي کارايي دارد و دربحث دوم، ادله نقلي. پرداختن بدين ادله نقلي، مستلزم آوردن نمونه هايي از آيات و روايات است که چگونگي سيره ي آن حضرت را به طور جزئي و خاص معين مي کند. آن گاه بايد از سند و دلالت هر يک از اين ادله ي نقلي بحث کرد.
تعريف سيره ووجه دلالت آن
در توضيح حجيّت سنّت گفته مي شود که چون معصوم در مسائل اجتماعي و سياسي، امور دنيوي و اخروي، اعمال انساني، قضاوت و حکومت مرتکب هيچ گونه خطاي عمدي و سهوي نمي شود، پس همه اقوال و افعال او قابل الگوبرداري است. حتي از سکوت معنادار و تأييد آميز او مي توان در راه کشف حکم شرعي و شناخت موضع دين و شريعت استفاده برد.(2)
سيره که اکنون محل بحث ماست، به معناي خصوص رفتارهاي معصوم است. بنابراين، اگر سنت قولي را حديث بناميم، سنّت فعلي و تقريري را بايد سيره ناميد، مگر آن که براي نمونه، اصطلاحي جديد و عام، همه آن چه از معصوم سرزده است، اعم از قول و فعل و تقرير را سيره بناميم . براين اساس که سخن، تأييد و تقرير نيز نوعي فعل صادر از معصوم است و در زمره سيره عملي اوست، ولي ما در اين جا مطابق نظر مشهور، سيره را رفتارهاي معصوم مي دانيم که از قول و تقرير او جداست. البته سخناني که از امام موعود(عج) هنگام ظهور صادر مي شود و رفتارهايي که آن حضرت تأييد مي کند و
در بيان امام پيشين ازآن خبر داده شده است نيز مي تواند براي ترسيم ماهيت دولت مهدوي مورد استناد ما باشد. بررسي سندي و دلالتي اين اخبار نيز جاي خود دارد .
آن چه تاکنون در کتاب هاي اصولي مطرح بوده است، حجيّت آن منعقد کرده و بحث صغروي درباره مصداق ها را به جايگاه خويش، يعني فقه وانهاده اند، که مي دانيم سيره متشرّعه به طبيعت حال، برگرفته از سيره معصوم است و سيره عقلا به طبيعت حال، برگرفته از سيره معصوم است و سيره عقلا به طبيعت حال، برگرفته از معصوم نيست؛به همين سبب، به تأييد و امضاي شارع نياز دارد، ولي در اين جا از بحث ما بيرون است، هر چند آن هم در علم اصول جايگاه خاص خود را دارد.(3)
اکنون مي خواهيم از باب جديد بحث اصولي درباره حجّيت فعل معصوم که به وقوع نپيوسته است و در آينده رخ خواهد داد، سخن بگوييم؛چه آن که به وقوع چنين فعلي بر فرض وقوع، بحث کرد و همين دلالت را قرينه بر اثبات يا نفي صدور قرار داد. درباره سيره تحقق يافته از معصومان نيز چنين است؛ يعني گاه مضامين دليل نقلي قرينه بر صدور قرار داده مي شود . اين موضوع نشان مي دهد که مباحث مربوط به دلالت، به نوعي با مباحث مربو ط به سند تعامل دارند و تفاوتي ميان سيره متحقق الوقوع و محتمل الوقوع در گذشته و آينده، ازنظر دلالت شناسي و قرينه يابي براي اثبات اصل صدور نيست
ادلّه جواز اقتدا به سيره مهدوي
ادله عقلي، همان ادله اي است که بر اصل وجود امام و شرط عصمت براي او دلالت دارد؛ چون اگر وجود امام معصوم (ع)در هر زمان براي هدايت بشر ضرورت داشته باشد، ولي عمل او سرمشق زندگي ما نباشد، لازمه اش نقض غرض از نصب امام و اثبات عصمت اوست .(5)
ادله نقلي، آيات و رواياتي است که پيروي از معصومان را لازم مي دارد و اطاعت از آنها و متابعت از عمل آنها را ضروري مي شمارد . براي مثال :(لَکُم فِي رَسُولِ اللهِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ )(6)و آيه (أَفَمَن يَهدِي إِلَي الحقِّ أن ُِيتَّبَعَ أَم مَن لَا يَهدِّي أِلَّا أَن يُهدَي)(7) و روايات بسياري مي توان اشاره کرد که در وجوب متابعت پيامبر اکرم (ص)و ائمه عليهم السلام صادر شده است.(8)از معروف ترين آنها حديث متواتر ثقلين است . در اين حديث، سخن از تامسک به اهل بيت: براي گم راه نشدن مطرح است که بر وجوب تبعيّت از سيره آنها دلالت روشن دارد.
با وجود همه اين ادله عام، مي توان درباره اقتدا به سيره مهدوي به ادله اي خاص نيز استناد کرد، مانند رواياتي که سيره حضرتش را همان سيره رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم معرفي مي کند، يا رواياتي که آن حضرت مي فرمايد:«دختر پيامبر خدا براي من الگوست .»(9)و چون پيامبر(ص) و حضرت زهرا سلام الله عليها براي مانيز الگو هستند، پس الگوگيري از سيره مهدوي که خود نمونه اي از سيره نبوي و فاطمي است، جايز است. مانند رواياتي که شرط ظهور مهدي (عج)را صالح شدن مردم قرار مي دهد و سبب طول غيبت و تأخير در فرج را نيز گناهان و نافرماني مردم از اوامر خدا، پيامبر و ائمه (ع) مي داند. (10)رواياتي که مضمونش ياري جستن آن حضرت از ما و لزوم ياري دادن و بيعت با اوست، نيز از اين دست به شمار مي روند.(11)اگر آن چه را حضرت مي خواهد تحقق بخشد، ربطي به دوران ما نداشته باشد، پس چگونه از ما ياري مي طلبد و تأثير اصلاح حال مردم در تقديم فرجش چيست؟ ناچاربايد گفت سيره مهدوي قابل تأسي است و مردم بايد با پيروي از فرمان هاي حضرتش و با عمل بدان چه حضرت، خود عامل بدان است، ياري خود را نشان دهند .
طرح اشکال هايي درجوازاقتدار به سيره مهدوي
اشکال اول :بيان وقوع چنين سيره اي در آينده از زبان قرآن يا روايات، تنها نشان دهنده غايت نهايي سير تاريخ بشر و تنها براي اميدوار کردن او به ظهور تمدن واقعي اسلامي، تبيين سنّت الهي در وقوع اين تمدن، رقم خوردن چنين حوادثي در آينده و تعلق مشيت الهي بدان است وبراي ما که بدان افق نرسيده ايم، پيامي عملي ندارد.
پاسخ:آن چه در تفسير ادله نقلي مربوط به جهان پس از ظهور گفته شد با استفاده تشريعي از سيره حکومتي موعود جهاني هيچ منافاتي ندارد ؛چون:
يکم.اگر آن چه به وقوع مي پيوندد، سنت الهي و متعلق مشيت او باشد و بشر را به آينده اميدوار سازد، چه دليلي وجود دارد که در راه تحقق آن نمي توان کوشيد و افعال و اعمال ما هيچ دخالتي در تحقق آن ندارد . از يک سو مي دانيم که علم الهي به سرنوشت نهايي انسان ها، هيچ منافاتي با اراده و اختيار انسان ها و تأثيرخوب و بد افعال در خوب و بد سرنوشت انسان ندارد (اين مطلب درجاي خود از علم کلام حل شده است )(12).
دوم . فرض آن است که تحولات اجتماعي تمهيد پذير و تدريجي است و هيچ حادثه اجتماعي به طور دفعي و اعجاز گونه به يک باره تحقق نمي يابد. پس براي تند يا کند شدن اين سير تاريخي، نبايد از تأثير مقدمات غافل بود
سوم . از ادله نقلي گوناگون چنين در مي يابيم که رفتار مردم در عصر غيبت، در تقديم و يا تأخير ظهور منجي بشر مؤثر است و در تقديم يا تأخير ظهور «بدا»حاصل مي شود. اين درحالي است که خداوند مي داند نتيجه نهايي چيست و سرانجام، مردم با اعمال خود چه زماني بستر ظهور قطعي را فراهم مي سازند ؛ يعني درست به مانند آن که براي انسان ها دو اجل محتوم و معلّق پذيرفته شده است، براي تمدن ها نيز دو اجل محتوم و معلق وجود دارد. اين عقيده ايجاب مي کند که بگوييم ظهور حضرت تمهيد پذير است و آن افق نهايي براي ما پيامي دارد و در حال حاضر وضعيتي خاص را مي طلبد .
چهارم . با توجه به ادله نقلي و روايات تبيين حکومت عدل جهاني، با ظهور منجي موعود به زبان اسطوره اي و به معناي آرمان و ايده ال نهايي بشرو افسانه اي از خواسته هاي دست نايافتني بشر نمي تواند باشد؛ بلکه واقعيتي تحقق پذير در آينده بشر است که به مانند همه حوادث اجتماعي، از علل و عوامل واقعي خودش ناشي مي شود. اگر کسي زبان نصوص ديني در اين باب را زبان اسطوره اي بداند، هم سخني بدون دليل گفته است و هم نسبت کذب به شارع داده است؛زيرا نصوص مذکور به لسان اخبار ازآينده است.
اشکال دوم :جزييات برنامه هاي عملي آن حضرت که در روايات ما پيش گويي شده، مربوط به تدابيرحکومتي است که بر اساس زمان و مکان خاص اتخاذ مي شود . پس در شمار فرمان هاي حکومتي قرار مي گيرد که حاکم از موضع حکم راني صادر مي کند و بيان گر حکم ثابت شرع نيست ؛به گونه اي که بتوان در غير آن زمان و مکان مورد عمل قرار داد.
پاسخ :يکم . آن چه درادله نقلي درباره سيره حکومتي آن حضرت پيش گويي شده است، بر فرض که همه را مربوط به احکام حکومتي بدانيم و بر اساس شناخت حضرت از موقعيت زماني و مکاني خاص دوران ظهور خودش باشد، باز هم مي توانيم باب بحثي اصولي درباره چگونگي صادر شدن احکام حکومتي و نحوه تشخيص مصلحت و اجراي احکام و به کارگيري نيروها و مقابله با دشمنان را بازکنيم. البته بايد اعتراف کرد که مباني اصولي استفاده از سيره حکومتي معصومان در علم اصول تدوين نشده است و بحث هاي اندکي که درباره وجه دلالت سيره و حدود حجّيت آن در کتاب هاي اصولي متأخران آمده است، معمولاً مربوط به احکام فردي و عبادي و آداب شخصي است؛ مثل آن که حضرت چه چيزي را خورد و آشاميد و چه لباسي پوشيد و چگونه وضو گرفت و يا حج به جا آورد . اما رفتارهاي معصومان از بعد يک حرکت اجتماعي و سياسي و به عنوان يک تدبير ولايي براي اداره جامعه و کيان اسلام و تشيع مانند تعامل آنها با ارباب ديگر اديان و مذاهب، با حکام ظلم و جور، اعطاي آزادي ها ي اجتماعي نحوه تبليغ وترسيخ فرهنگ ديني، برخورد با مخالفان و معاندان داخلي و خارجي، تدابيرامنيتي و اجتماعي، مبارزه با فساد و کج روي، تأمين رفاه اجتماعي و تربيت اخلاقي، به خوبي مورد مطالعه قرار نگرفته است .
خلاصه آن که ظرايف چگونگي اجراي احکام را نيز بايد از معصومان آموخت و براي اين کارناچار بايد فرمان هاي حکومتي و تدابير اجرايي آن حضرت را به خوبي مطالعه کرد .
دوم. همه آن چه در ادله نقلي ما از سيره عملي مهدي موعود (عج)پيش گويي شده است، مربوط به فرامين حکومتي نيست، بلکه مهدي موعود (عج)به عنوان احياگر دين و شريعت، عامل به کتاب خدا، برپادارنده احکام واقعي اسلام و سنّت نبوي معرفي شده است. پس او در واقع مجري احکام ثابت اسلام است و از سيره حکومتي او مي توان حکم ثابت خدا را شناخت . شايد بتوان گفت اصل نخست در سيره مهدوي آن است که حضرت مجري احکام ثابت اسلامي است که به زمان و مکان خاصي اختصاص ندارد . پس از اين اصل بيرون نمي رويم، مگر در مواردي که يقين کنيم آن چه درباره حضرت فرموده اند، مربوط به فرمان هاي حکومتي در حدود اختيارات حاکم و نحوه تشخيص مصلحت با لحاظ زمان و مکان ظهور است . پس اصل اول امکان اقتدا به اوست؛چون آن چه از او سر خواهد زد، تجلي عملي حکم ثابت اسلام است و اگر شک کنيم که ارتکاب فلان عمل از سوي او براساس تدابيرموقت حکومتي بوده است يا بر اساس موضع گيري ثابت شرعي، ناچار بايد به اصل اول مراجعه کرد و او را در ارتکاب چنين سيره اي، مانند يکي از مکلفان به احکام ثابت اسلام دانست . با اين تفاوت که او در شناخت حکم ثابت اسلامي و نحوه امتثال آن خطا نمي کند .
گاهي مي گويند سيره اي که جهت آن مشکوک است، قابل تأسي نيست. در پاسخ مي گوييم نتيجه اين اشکال آن است که تنها سيره اي که به جهت صدور آن يقين داريم قابل تأسي است از سويي، چون موارد حصول يقين زياد نيست، کليت و عموميت تأسي به سيره معصوم مورد خدشه قرار مي گيرد . ديگر اين که معناي تأسيس دليل عام حجيت سيره، تأسيس اصلي معتبر بر قابل تأسي بودن سيره و پاي بندي معصوم به احکام ثابت اسلام است. پس شک مذکور در مرحله قبل از ملاحظه ادله حجيت سيره مي توانست ما را متوقف سازد، ولي با ملاحظه آن ادله اشکالي دراستناد به سيره پديد نمي آورد .
پس سيره ي مهدوي منبعي براي کشف موضع گيري شارع است و در اين جهت، تفاوتي ميان اين سيره و سيره نبوي ياعلوي نيست . گذشته از آن که ادله ي عام امامت، همه امامان را به صفاتي خاص توصيف مي کند و در اصل اقامه دين واجراي احکام قرآن و تحکيم سنّت نبوي، مأموريت همه را يک سان فرض مي کند .(13) پس اگر در تحليل وتفسير سيره علمي ديگر ائمه، اصل اول، اجراي احکام ثابت اسلام باشد، درسيره مهدوي نيز چنين خواهد بود .
اشکال سوم :در روايات گوناگون، وظيفه منتظران درعصر غيبت، التزام به بيت و پرهيز از سامان دهي حرکت اجتماعي و سياسي بيان شده است.(14) در روايات ديگر نيز آمده است که آن حضرت، به امر جديد ظهور مي کند.(15) همه اينها نشان مي دهد که عصر ظهور، به لحاظ ظرف زماني و مکاني تکليف، با عصر غيبت تفاوت ماهودي دارد. پس آن چه در عصر ظهور اتفاق مي افتد، مختص به همان دوران است و در عصر غيبت وظيفه چيز ديگري است و نبايد در اين زمان از سيره حکومتي حضرت مهدي (عج)در آن زمان الگوبرداري کرد.
تفاوت اين اشکال با اشکال اول آن است که ااشکال اول بر اساس يک تحليل عقلي از حادث عصر ظهور پديد آمده و اين اشکال بر اساس وجود ادله اي نقلي که تکليف در عصر غيبت يا چگونگي احکام دوران حضور را پيش گويي مي کند، پيش آمده است .
پاسخ:مي توان گفت معناي رواياتي که مضمونشان آوردن دين جديد است، دور شدن اهل سلام از حقيقت دين، افتادن در جاده انحرافي مذاهب ساختگي، دچار شدن افراد به شبهه هاي عقيدتي و فکري از راه تفسيرهاي ناروا از قرآن، شيوع بدعت ها به جاي سنّت ها، تفسير به رأي ها، برداشت هاي ناروا از نصوص ديني و از اهداف و مقاصد شرعي است. بي شک اين انحراف ها بيشتر از سوي مذاهب غير شيعي و در محيط تشيع بيشتر از سوي منتسبان به تشبع و غير متدينان است؛وگرنه از ادله فراوان در مي يابيم که امر ائمه (عليهم السلام) روشن تر از آفتاب است و خدا همواره بر بندگان امام حجت دارد .(16)
هم چنين مي توان گفت معناي روايات مذکور آن است که در عصر ظهور به حدي زمينه اجراي احکام اسلامي فراهم مي شود که پيش تر در باور نمي گنجيده است که اين حجم انبوه از احکام اسلامي و ابعاد و زواياي دين به عرصه ظهور و تجلي برسد؛ به گونه اي که مسلمانان بر اساس باورهاي پيشين خود، احساس مي کنند دين جديدي آمده است. در واقع، تعبير زيباي امر جديد که به صراحت در برخي روايات آمده است.(17) تعبيري ادبي و کنايه گونه از امري بازسازي شده است نه امري کاملاً بيگانه . بايد گفت تعطيلي احکام اسلام در عصر غيبت، به جهت غلبه کمّي و کيفي دشمنان و ضعف معنوي و مادي مسلمانان و فراهم نبودن بسترهاي رشد بوده است.
اگراين دومعناي محتمل را در کنار هم پبذيريم، معنايش آن است که در عصر غيبت، به سبب قصور يا تقصير مردم، فاصله اي از حقيقت اسلام به تمام زوايا و ابعاد آن وجود دارد و «امر جديد و دعوت جيدي »در واقع تعبيري از پيدايي آن بخش هاي ناخوانده تعاليم اسلام دراثر قصور مردم يا بخش هاي کنار گذاشته شده و تعطيل شده اسلام دراثرتقصير مردم است.(18) در هر دو صورت، تکليف ما درعصر غيبت بيشتر مي شود؛زيرا بايد زمينه هاي تعجيل فرج را فراهم آوريم و قصورات و تقصيرات را کم و کمتر کنيم. پس کسب معرفت ديني و آگاهي بخشي به ديگران، در کنار کسب فضايل اخلاقي وترويج تقوا و بندگي، دو عنصراساسي براي رسيدن به افق مطلوب است و جداي از مسئوليتي که تک تک افراد جامعه اسلامي دراين جهت دارند، دولت اسلامي و هر گونه تشکيلات ديني، رسالتي سنگين در مبارزه با جهل و معصيت، به عنوان دو مانع فرج و ظهور، بر دوش خواهند داشت.
افزون براينها، ادله نقلي گوناگوني داريم که وظيفه منتظران، يعني تمسک به دين و اطاعت و بندگي خداوند، از راه همين فرمان هاي ديني است که در زمان غيبت شناخته اند(19) و نيز در ادله بسياري مي خوانيم (20)که ولايت اهل بيت:جز به ورع و تقوا و کوشش در بندگي و انتظار فرج جز به دين داري و وظيفه شناسي حاصل نمي شود . سپس آن چه از دين بر اساس حجت معتبر از سر اجتهاد يا تقليد آشکار شود. اگر احکام جديدي از اسلام در زمان ظهور بيان خواهد شد که ما اکنون نمي دانيم، اين معنايش عدم التزام به احکام شناخته شده فعلي نيست؛چنان که معنايش تکليف بدان احکام نيز نخواهد بود .(21)
نتيجه آن که اجراي احکام اسلامي در عصر ظهور، درامتداد اجراي احکام اسلامي در عصر غيبت است و جوهره دين داري و ارکان آن و تکليف بدان عوض نمي شود؛ هرچند گسترش کمّي و کيفي دين در باورهاي دروني افراد و گسترش آن در صحنه عمل درمحيط بيروني و زندگي جمعي، تفاوت فاحش مي يابد. شايد عکس شدن نسبت سيطره کفر و ظلم بر ايمان و عدل در زمان ظهور، (22)از اين حديث شريف استفاده شود که «يملأ الارض قسطاًو عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً ».(23)وقتي اهل ايمان بر اهل کفر چيره شوند و حکومت عدل جهاني مستقر شود، زمينه هايي براي گسترش دين فراهم خواهد شد که پيش تر، هرگز قابل تصور نبود. همين شاهد است که دين جديد به معناي انقلاب تکليف و تفاوت ماهوي يافتن وظايف ديني در زمان حضور نسبت به زمان غيبت نيست تا ما را از اقتدا به سيره مهدوي در تحکيم معالم دين بازدارد؛ ولي درباره رواياتي که وظيفه منتظران را خانه نشيني و وارد به جريان هاي اجتماعي و سياسي مي داند، بايد گفت اين روايات را در کنار چند دسته ادله بايد تفسير کرد؛ از جمله ادله عام امر به معروف و نهي از منکر مانند :
وَ لتَکُن مِنکُم أُمَّةٌ يَدعُونَ إلي الخيَيرِ وَ يَأمُروُنَ بِالمَعروُفِ وَ يَنهَونَ عَنِ المُنکَر)؛(24)
و بايد از ميان شما، گروهي، [مردم را ]به نيکي دعوت کنند و به کار شايسته وادارند و از زشتي بازدارند .
کَانُوا لَا يَتَنَاهَونَ عَن مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئسَ مَا کَانوُا يَفعَلوُن.(25)
و از کار زشتي که آن را مرتکب مي شدند، يک ديگر را باز نمي داشتند. راستي، چه بود آن چه مي کردند
وَ المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِنَاتُ بَعضَهُم أوليِاءُ بَعضٍ يَأمُروُنَ بِالمَعرُوفِ وَيَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ؛(26)
و مردان زنان با ايمان، دوستان يک ديگرند، که به کارهاي پسنديده وا مي دارند، و از کارهاي ناپسند باز مي دارند.
رواياتي بسيار، از جمله روايت معروف رضوي نيز به اين موضوع اشاره دارند :
لتأمرون بالمعروف و لتنهون عن المنکر أو ليستعملنّ عليکم شرارکم فيدعو خيارکم فلا يستجاب لهم(27)
هم چنين ادله عام جهاد، در آيات ديگري از قرآن کريم آمده است.
أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُم ظُلِمُوا و إِنَّ اللهَ عَلَي نَصرِهِم لَقَدِيرٌ؛(28)
به کساني که جنگ بر آنان تحميل شده، رخصت [جهاد]داده شده است، چرا که مورد ظلم قرار گرفته اند، و البته خدا بر پيروزي آنان سخت تواناست .
فَليُقَاتِل فِي سَبِيلِ اللهِ الَّذِينَ يَشرُونَ الحَياَةَ الدُّنيَا بِالآخِرَةِ؛(29)
پس، بايد کساني که زندگي دنيا را به آخرت سودا مي کنند در راه خدا بجنگند .
إِلَّا تَنفِرُوا يُعَذِّبکُم عَذَاباً أَلِسماً وَ يَستَبدِل قَوماً غَيرَکُم ؛(30)
اگر بسيج نشونيد، [خدا]شما را به عذابي دردناک عذاب مي کند، و گروهي ديگر به جاي شما مي آورد .
وَولاَ دَفعُ اللَهِ النَّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَّدِّمَت صَوَامِعُ وَ بِسَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ يُذکَرُ فَيهاَ سمُ اللَهِ کَثيِراً؛(31)
صومعه ها و کليساها و کنيسه ها و مساجدي که نام خدا در آنها بسيار برده مي شود، سخت ويران مي شد، و قطعاً خدا به کسي که [دين ]او را ياري مي کند .
حديث معروف علوي را در خطبه 27نهج البلاغه ببينيد:
فإنّ الجهاد باب من أبواب الجنّة فتحه الله لخاصّة أوليائه.(32)
ادله اي نيز به چشم مي خورد که ما را به تحرک، تجمع، همياري و کوشش براي سامان امور اجتماعي و تلاش براي برپايي نظام اسلامي فرا مي خوانند ؛مانند :
وَ تَعَاوَنُوا عَلَي البِرِّ وَ التّقوَي وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَي الإِثمِ وَ العُدوُانِ؛(33)
و در نيکوکاري و پرهيزگاري با يک ديگر هم کاري کنيد، و در گناه و تعدّي دستيار هم نشويد .
رسول گرامي اسلام (ص)فرموده است:
من أصبح لا يهتمّ بأمور المسلمين فليس بسملم .(34)
در حديثي ديگر مي خوانيم :
من سمع رجلاً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم .(35)
روايات بسياري نيز بر لزوم همبستگي اجتماعي، تأمين خواسته هاي مؤمنان و حمايت فردي يا سازمان يافته از قشرهاي ضعيف جامعه دلالت دارد.(36)
از مجموع اين روايات مي توان نتيجه گرفت که اصل اول در زمان غيبت، وجوب امر به معروف و نهي از منکر بر همگان با وجود شرايطش مثل علم و احتمال تأثير است .(37) حتي جهاد ابتدايي که به نظر مشهور مشروط به اذن امام معصوم است مقدمه اي براي بسط قدرت دولت اسلامي و گسترش حدود ممالک اسلامي و به زير سلطه در آمدن کفار براي اقامه امر به معروف و نهي از منکر است؛چون تا کفار تحت فرمان حاکم اسلامي نباشند، امکان تربيت آنها و بازداري اجتماعاتشان از فساد و تباهي نيست.(38)اگر امر به معروف و نهي از منکر متوقف بر جمع آوري نيروها و سامان دهي آنها و برپايي نظام و تشکيلات تحت امر رهبر جامع الشرايط و صالح باشد، البته اين گونه اقدامات جايز، بلکه واجب است. آن گاه ادله وجوب عزلت و کناره گيري از ورود به هرگونه تشکيلات، مربوط به مواردي است . که فرد به خيال اصلاح گري و بدون بينش و بصيرت به جريان ها و تشکيلات مدعي اصلاح گري و بدون بينش و بصيرت به جريان ها و تشکيلات مدعي اصلاح گري وارد شود و به سوي افکار انحرافي و فساد و تبهکاري راه يابد. در واقع اين ادله، نامطمئن بودن راه تشکيلات و احزاب سياسي و اجتماعي در عصر غيبت را نشان مي دهد؛ به گونه اي که اگر در طول تاريخ غيبت، مدعيان برپايي نظام اسلامي را شماره کنيم. بيشتر آنها بدعت گذار و فاسد در عقيده يا عمل بوده اند (39)و کمتر مي توان به سلامت عقيدتي و اجرايي تشکيلاتي اطمينان پيدا کرد. با اين حال، اگر چنين يقيني در موارد معدود حاصل شود، البته همکاري با انها تا مرز تقيّد آنها به مقررات ديني و تا مرز توان شخص جايز، بلکه لازم است . بنابراين، ادله وجود عزلت، ما را از هر گونه تحزب و داعيه داري تا فراهم شدن استعداد دروني، آمادگي روحي، جمع شدن ابزار و وسايل لازم و اطمينان از سلامت تشکيلات و تشخيص رهبري صالح باز مي دارد. پس هرگز نافي وجوب امر به معروف و نهي از منکر با فراهم بودن شرايطش نيست .
پس کناره گيري از جريان هاي اجتماعي، در مواقع احساس خطر از افتادن به دام شيادان و همکارشدن با ستم گران، به معناي راحت طلبي و بي مسئوليتي نيست، بلکه آموزش نوعي زيرکي به عموم شيعيان و خالي کردن لشکرگاه مدعيان اصلاح طلبي از سياهي ظهور آنهاست تا از فرصت به دست آمده در خلوت براي اصلاح نفس بکوشند و آمادگي لازم را براي اقامه نظام صالح به دست آورند. معناي همين مقدار وظيفه شناسي، اقامه معروف و مبارزه با منکر در مرتبه اي از مراتب فريضه امربه معروف و نهي از منکر است .
پي نوشت ها :
*عضو هيئت عملي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي دفتر تبليغات اسلامي .
1.نک:محمد تقي حکيم، الاصول العامة للفقه المقارن ، ص122، قم:انتشارات مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، چاپ دوم، 1979م.
2.نک :سيد محمد باقر صدر، دروس في علم الاصول (الحلقة الثانية و الثالثة )، مباحث مطرح تحت عنوان «الدليل الشرعي غير اللفظي»، انتشارات مرکز الابحاث و الدراسات التخصصية للشهيد الصدر، چاپ اول، 1421ق؛رضا اسلامي ، مدخل علم فقه ، درس هاي 18، 17، 16و20انتشارات مرکزمديريت حوزه علميه قم؛چاپ اول، 1384ش.
3.تفاوت اين دو نوع سيره ، در حلقه دوم از کتاب دروس في علم الاصول تحت عنوان «الدليل الشرعي غيرالفظي »و عنوان «اثبات صفري الدليل الشرعي »با تبيين سيره متشرعه که از جمله وسايل اثبات وجداني است ، واضح شده است .
4.نک :دروس في علم الاصول ، الحلقة الثانية ، ص131، دلالة الفعل.
5.نک:حسن بن يوسف حلي، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد ، ص345، المقصد الرابع في النبوة ، المسألة الثالثة في وجوب البعثه و المسالة الثالثه في وجوب العصمة ، ص 362، في وجوب نصب الامام ، ص 365، في ان الامام يجب ان يکون معصوماً قم :نشر جامعه مدرسين، 1407ق.
6.سوره احزاب ، آيه 21.
7.سوره يونس ، آيه 35.
8.مهم ترين آيات و روايات دال بر وجوب متابعت از امامان معصوم عليهم السلام را علامه مجلسي در حيوة القلوب ، ج5، به عنوان مباحث امام شناسي جمع کرده است
9.و في ابنة رسول الله لي اسوة حسنة»(محمد بن حسن طوسي، الغيبة ، تحقيق:عبدالله تهراني و شيخ احمد ناصح، ص287، مؤسسه معارف اسلامي، چاپ اول، 1411ق)ناگفته نماند که اطلاق اين حديث ، الگو بودن حضرت زهرا سلام الله عليها براي فرزندش مهدي موعود (عج)در همه جهات، غير از جهات اختصاصي حضرت زهرا سلام الله عليها را مي فهماند، ولي ممکن است به کمک قراين خارجي، اين اطلاق را به جهتي خاص مقيد کنيم؛مانند آن که بگوييم سيره حضرت زهرا سلام الله عليها در مواجهه با منافقان امت و مبارزه با متخلفان از سنت و سيره نبوي و بدعت گزاران در دين که شاخصه اساسي حيات سياسي و اجتماعي حضرت زهرا سلام الله عليها بود، سيره اي مورد تأسي براي فرزندش مهدي موعود، (عج)است .ممکن است اين تقييد، سبب انصراف کلام باشد. بدين گونه که بگوييم الگو بودن حضرت زهرا سلام الله عليها براي فرزندش مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف منصرف به جهت اقدامات شجاعانه حضرت زهرا سلام الله عليها در احقاق حق اهل البيت عليهم السلام و مبارزه بدون تقيه با غاصبان حق آنهاست؛ولي به نظر مي رسد که اين تقييد به کمک قراين خارجي يا انصراف ذهني به آساني قابل اثبات نيست .
10. دراين جا مي توان از نامه آن حضرت به شيخ مفيد ياد کرد که مي فرمايد :«و لو أنّ أشياعنا وفّقهم الله لطاعته علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم ، لما تأخّر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجّلت لهم السّعادة بمشاهدتنا عي حقّ المعرفة و صدقها منهم بنا. فما يحبسنا عنهم إلّا ما يتصل بنا ممّا نکرهه و لا نؤثره منهم».(محمد باقر مجلسي ، بحارالانوار ، ج53، ص177، بيروت :داراحياء التراث العربي ، چاپ سوم، 1403ق ).
11.نک :محمد تقي موسوي اصفهاني ، مکيال المکارم، ج2، ص219-236و 306قم :انتشارات مدرسه امام مهدي (عج).
12.دراين زمينه نک:مرتضي مطهري ، انسان و سرنوشت ، قم :انتشارات صدرا؛محمود رجبي ، انسان شناسي ، ص142، بحث از جبر و اختيار قم:انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، چاپ دوم، 1379ش.
13.نک :محمد بن يعقوب کليني ، اصول کافي ، کتاب الحجة ، که روايات متعدد درباره شئون و صفات ائمه عليهم السلام آورده است .
براي مطالعه احاديث دال بر خلفاي اثنا عشر و نيز زيارت جامعه که فضايل و صفات واحد براي همه ائمه عليهم السلام ذکر مي کند، نک :لطف الله صافي گلپايگاني ، منتخب الاثر ، ج1، ص17به بعد ، مکتبة المرجع الديني ، چاپ دوم، 1428ق؛جمعي از محققان ، موسوعة زيارات المعصومين ، ج5، ص39به بعد ، قم :انتشارات مؤسسه امام هادي عليه السلام ، چاپ اول، 1425ق.
14.براي ديدن احاديث شيعه که تعبير «فکونوا احلاس بيوتکم»در آنها به طور مشترک ديده مي شد، نک:سيد محمد صدر، تاريخ الغيبة الکبري ، ص336به بعد ، اصفهان :منشورات مکتبة اميرالمؤمنين (ص)بي تا؛محمد بن حسن حر عاملي، وسائل الشيعة ، کتاب الجهاد، ابواب جهاد نفس، باب استحباب لزوم المنزل ، قم :انتشارات مؤسسه ال البيت عليهم السلام بي تا .
15.نک:سيد محمد صدر ، تاريخ ما بعد الظهور ، ص443، دمشق:دارالتعارف المطبوعات ، بي تا .
16.محمد بن يعقوب کليني ، اصول کافي ، کتاب الحجة ، باب في الغيبة ، ح3، تهران :انتشارات مسجد چهارده معصوم عليهم السلام بي تا.
17.محمد بن ابراهيم نعماني ، الغيبة ، تصحيح :علي اکبر غفاري ، باب 13ح19با تعبير «يقوم بامر جديد و کتاب جديد و قضاء جديد»و ح13با تعبير «يستأنف الاسلام جديداً »، تهران :انتشارات صدوق ، بي تا .
18.شهيد سيد محمد صدر پس از طرح روايات صادر درباره آمدن امام زمان (عج)به «امر جديد و دعوت جديد و فضاي جديد»که گاه در تعبير عرفي از آن به «دين جديد»ياد مي شود ، تحليل و تفسيري دارد که مضمونش به اختصار چنين است:«امر جديد ، يعني عقايد درستي که حضرتش ابراز مي کند که اين پس از تراکم شبهات و دچارشدن مردم به ظلمات گمراهي هاست يا مراد آن است که حضرتش ، امر امامت را زنده مي کند، يا مراد جديد بودن دولت جهاني اسلام است که پيش تر موجود نبوده است...؛ ولي مراد ازکتاب جديد آن است که حضرتش تفسير صحيح و عميقي از قرآن ارائه مي دهد و نمي توان پذيرفت که آن حضرت، قرآن جديدي مي آورد؛چون تحريف به زيادة و نقصان و حتي تحريف قر آن به جابه جايي آيات برخلاف ادله صيانت قرآن از تحريف است.»(تاريخ ما بعدالظهور، ص450و452.)
اما مراد از قضاي جديد ، يکي از چند احتمال است :1.روش جديدي براي داوري و فصل خصومات مي آورد ؛2.دشمنان اسلام را به طور بي سابقه اي از دم تيغ مي گذراند ؛3.اسلام را پس از غربت از نو زنده مي کند؛4.براي پياده کردن اسلام مطابق مقتضيات زمان نقشه و برنامه اي ترسيم مي کند.(همان، ص445؛هم چنين نک؛تاريخ الغيبة الکبري ، ص312).
19.کنا عند أبي عبدالله جلوساً فقال لنا إنّ لصاحب هذا الامرغيبة المتمسّک فيها بدينه کالخارط للقتاد ..فلينّق الله عبد و اليتمسّک بدينه . (الکافي ، ج1، ص335).
20.قال الصادق (ص)شيعتنا أهل الورع و الإجتهاد ...»(شيخ صدوق، صفات الشيعة ، ص2، ح1).
21.برخي روايات مربوط به احکام جديد در آن دوره را در کتاب چشم اندازي به حکومت مهدي ، ص120ببينيد.
22.اين تحليل از شهيد محمد صدر در تاريخ الغيبة الکبري ، ص301ارائه شده و نظير آن تحليل سيد محمد کاظم قزويني در الامام المهدي من المهد الي الظهور، ص 484، است که مي فرمايد:«امتلاي زمين از ظلم، علت براي امتلاي زمين از عدل است»؛يعني ستم هاي جهاني زمينه انقلاب جهاني را فراهم مي کند و با اين حال، ايمان و عدل در عصر غيبت به طور کلي نابود نمي شود ، بلکه منزوي مي ماند .
23.بحار الانوار ، ج26، ص262.
24.سوره آل عمران ، آيه 104.
25.سوره مادده ، آيه 79.
26.سوره توبه ، آيه 71.
27.اين حديث و احاديث فراوان ديگر را در وسائل الشيعة ، کتاب الامر و النهي ببينيد.
28.سوره حج، آيه 39.
29.سوره نساء ، آيه 74.
30.سوره توبه آيه 39.
31.سوره حج، آيه 40.
32.ادله جهاد و تحليل مفاد آنها ر ا در کتاب جهاد از آية الله حسين نوري ببينيد .
33.سوره مائده ، آيه 2.
34.الکافي ، ج2، ص163.
35.همان ، ص164.
36.جمع نصوص در اين باره را در کتاب تأمين اجتماعي در اسلام از مالک محمودي و ابراهيم بهادري ببينيد .
37.نک:تاريخ الغيبة الکبري، ص316.
38.همان، ص324.
39.دولت هايي که تاکنون در محيط اهل سنت برپاشده است و بيشتردولت هايي که در محيط شيعي با وجهه ديني تشکيل شده است و عنوان سلطنت داشته است، نمونه هاي قابل مطالعه و شاهد براين ادعا به شمار مي رود .
ae
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}